سیده عاطفه حسینی یزدی؛ علی مشهدی؛ سید علی کیمیایی؛ زهرا عاصمی
دوره 2، شماره 1 ، آبان 1394، صفحه 3-14
چکیده
طلاق یکی از استرسزاترین رویدادهای زندگی برای والدین و کودکان است. طلاق والدین مشتمل بر مجموعه وسیعی از تغییرات و سازماندهیهای مجدد خانواده است که در طول زمان بر سازگاری کودک تاثیر میگذارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی برنامه مداخلهای ویژه کودکان طلاق (CODIP < span dir="RTL">) بر کاهش مشکلات درونی سازی و برونیسازی شده این کودکان ...
بیشتر
طلاق یکی از استرسزاترین رویدادهای زندگی برای والدین و کودکان است. طلاق والدین مشتمل بر مجموعه وسیعی از تغییرات و سازماندهیهای مجدد خانواده است که در طول زمان بر سازگاری کودک تاثیر میگذارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی برنامه مداخلهای ویژه کودکان طلاق (CODIP < span dir="RTL">) بر کاهش مشکلات درونی سازی و برونیسازی شده این کودکان انجام شد. در این پژوهش آزمایشی که از نوع پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل بود، تعداد 25 کودک (13 نفر گروه آزمایش، 12 نفر گروه کنترل) 10 تا 12 ساله از خانوادههای طلاق شهرستان کاشمر شرکت کردند. برای گروه آزمایش 15 جلسه برنامه مداخلهای ویژه کودکان طلاق طی 5 هفته متوالی و سه روز در هفته برگزار شد و گروه کنترل مداخلهای دریافت نکردند. ابزار پژوهش پرسشنامه فهرست رفتاری کودکان (CBCL) بود. نتایج پژوهش نشان داد که برنامه مداخلهای ویژه کودکان طلاق تاثیری معنادار بر کاهش مشکلات برونیسازی شده کودکان طلاق داشت؛ اما بر کاهش مشکلات درونیسازی شده آنها تاثیر معناداری نداشت. از آنجاییکه کودکان طلاق همواره در معرض خطر مشکلات رفتاری بیشتری هستند، بنابراین توجه به مداخلات گروهی و آموزش مهارتهای حل مساله، در چگونگی برخورد کودکان با پدیده طلاق و توانمندسازی آنها در برابر چالشهای زندگی از جایگاه ویژهای برخوردار است. مهارتهای آموزش داده شده در جلسات، علاوه بر کاهش برخی مشکلات رفتاری، بهگونهای است که کودکان و والدین آنها میتوانند بهراحتی آنها را در موقعیتهای زندگی واقعی اجرا کنند و از اثرات مثبت آن سود ببرند.
محمدعلی بشارت؛ سیده نعیمه هوشمند؛ سید محمدرضا رضازاده؛ مسعود غلامعلی لواسانی
دوره 2، شماره 1 ، آبان 1394، صفحه 15-28
چکیده
یکی از پیامدهای بلندمدت سبکهای فرزندپرروی والدین برای فرزندان، تاثیر بر رضایت زناشویی آنها است. ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی فرزندان نیز همزمان، با سبکهای فرزندپروری والدین و با رضایت زناشویی آنها رابطه دارد. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش تعدیل کننده ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی در رابطه بین سبکهای فرزندپروری والدین ...
بیشتر
یکی از پیامدهای بلندمدت سبکهای فرزندپرروی والدین برای فرزندان، تاثیر بر رضایت زناشویی آنها است. ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی فرزندان نیز همزمان، با سبکهای فرزندپروری والدین و با رضایت زناشویی آنها رابطه دارد. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش تعدیل کننده ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی در رابطه بین سبکهای فرزندپروری والدین و رضایت زناشویی فرزندان بود. به این منظور از دویست و هفده (123 زن، 94 مرد) شرکتکننده متاهل خواسته شد پرسشنامه اقتدار والدین (PAQ)، مقیاس ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی (BNSG-S) و پرسشنامه وضعیت زناشویی گلومبوک- راست (GRIMS) را تکمیل کنند. نتایج پژوهش نشان داد که سبکهای فرزندپرروی مقتدرانه و سهلگیرانه پدر و مادر با رضایت زناشویی فرزندان رابطه مثبت معنادار و سبک فرزندپروری آمرانه پدر و مادر با رضایت زناشویی فرزندان رابطه منفی معنادار دارد. همچنین نتایج پژوهش نشان داد که سبکهای فرزندپرروی مقتدرانه پدر و مادر با ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی رابطه مثبت معنادار دارد، در حالی که سبک آمرانه مادر با ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی رابطه منفی معنادار داشت. رابطه سبکهای آمرانه پدر، سهلگیرانه مادر و سهلگیرانه پدر با ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی معنادار نبود. در این پژوهش، ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی توانست رابطه بین سبک سهلگیرانه مادر و رضایت زناشویی فرزندان را تعدیل کند. بر اساس یافتههای این پژوهش میتوان نتیجه گرفت که سطوح رضایت زناشویی فرزندان و ارضای نیازهای بنیادین روانشناختی آنها احتمالا تحت تاثیر سبکهای فرزندپرروی والدین قرار میگیرد.
مختار ویسانی؛ منیجه شهنی ییلاق؛ سیروس عالیپور؛ مهناز مهرابیزاده هنرمند
دوره 2، شماره 1 ، آبان 1394، صفحه 29-38
چکیده
: یکی از شایعترین اختلالات دوران کودکی، که همواره مورد توجه متخصصان سلامت روانی بوده است، اختلال کاستی توجه/ بیشفعالی است که میتواند پیامدهای منفی در زندگی فرد داشته باشد. پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی روش ارتباط کودک-والد بر کاهش نشانگان اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی انجام شد. به این منظور تعداد 36 نفر از دانش آموزان پسر ...
بیشتر
: یکی از شایعترین اختلالات دوران کودکی، که همواره مورد توجه متخصصان سلامت روانی بوده است، اختلال کاستی توجه/ بیشفعالی است که میتواند پیامدهای منفی در زندگی فرد داشته باشد. پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی روش ارتباط کودک-والد بر کاهش نشانگان اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی انجام شد. به این منظور تعداد 36 نفر از دانش آموزان پسر 10-7 سال دارای اختلال کاستی توجه/ بیشفعالی شهر سنندج در این پژوهش شرکت کردند و در دو گروه آزمایش (18 نفر) و گروه کنترل (18 نفر) گمارده شدند. پیش از شروع مداخله، با استفاده از مقیاس مشکلات رفتاری کودکان کانرز- فرم والد (CPRCBP < /span>) از هر دو گروه پیشآزمون به عمل آمد. سپس گروه آزمایش تحت روش درمانی مبتنی بر ارتباط کودک-والد به مدت 10 جلسه 2 ساعته قرار گرفتند. پس از آن، از هر دو گروه پس آزمون و بعد از گذشت یک ماه از اجرای پسآزمون، از هر دو گروه آزمون پیگیری به عمل آمد. نتایج نشان داد که آموزش روش ارتباط کودک-والد، نشانگان اختلال کاستی توجه/ بیشفعالی و زیرمقیاسهای فقدان توجه و بیشفعالی را به طور معناداری کاهش داده است. با توجه به این که روش ارتباط کودک-والد تاثیر مناسبی بر کاهش نشانگان اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی دارد، استفاده از این روش درمانی توسط روانشناسان، مشاوران و روانپزشکان توصیه میشود.
منصوره السادات صادقی؛ رامین هاشمی گشنیگانی؛ هاجر فلاحزاده
دوره 2، شماره 1 ، آبان 1394، صفحه 39-48
چکیده
: عدم تطابق بین خود واقعی ادراک شده فرد و آنچه به عنوان استانداردها برای خویش در نظر میگیرد، پیامدهای ناخوشایند روانی و عاطفی ایجاد میکند، از جمله اینکه میتواند شکلگیری و حفظ روابط زوجی و رضایت از زندگی را تحت تاثیر قرار دهد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه ناهمخوانی خودها در بین افراد متقاضی و غیرمتقاضی طلاق انجام شد. به منظور ...
بیشتر
: عدم تطابق بین خود واقعی ادراک شده فرد و آنچه به عنوان استانداردها برای خویش در نظر میگیرد، پیامدهای ناخوشایند روانی و عاطفی ایجاد میکند، از جمله اینکه میتواند شکلگیری و حفظ روابط زوجی و رضایت از زندگی را تحت تاثیر قرار دهد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه ناهمخوانی خودها در بین افراد متقاضی و غیرمتقاضی طلاق انجام شد. به منظور دستیابی به این هدف، 122 فرد متقاضی طلاق (77 زن، 45 مرد) و 115 فرد غیرمتقاضی (76 زن، 39 مرد) به پرسشنامه ناهمخوانی خودها (ISDI) پاسخ دادند. نتایج پژوهش نشان داد ناهماهنگی خودها در افراد متقاضی طلاق بالاتر از افراد غیر متقاضی طلاق است؛ همچنین بین دو گروه در ناهمخوانی خود واقعی/ بایدی شخصی، خود واقعی/ نامطلوب شخصی، خود واقعی/ بایدی دیگران و خود واقعی/ نامطلوب دیگران تفاوت معنادار وجود دارد. براساس یافتههای این پژوهش میتوان نتیجه گرفت فاصله بین خودها و واقعیتهای موجود میتواند موجبات نارضایتی زوجین را فراهم آورد. به عبارت دیگر هر فردی بر اساس الگوهای خاصی از ناهمخوانی بین جنبههایی از خود، پیامدهای هیجانی متفاوتی را ادراک میکند، بهطوری که مقایسه بین خودها و تعارضات خود میتواند مشکلاتی را برای زوجین ایجاد کند و بر میزان رضایت زناشویی آنها تاثیرگذار باشد تا جایی که منجر به انحلال روابط زناشویی شود.
رضا خجستهمهر؛ احسان پارسی؛ خدیجه شیرالینیا
دوره 2، شماره 1 ، آبان 1394، صفحه 49-58
چکیده
پژوهشهای مربوط به ازدواج نشان میدهد که مبادلات هیجانی زوجین یکی از قویترین پیشبینهای کیفیت و ثبات زندگی زناشویی است. اما در این بین هیجانهای منفی چه نقشی را در تبادلات زناشویی مخرب زنان ایفا میکنند؟ نقش هیجانهای مثبت در کاهش تبادلات زناشویی مخرب زنان چیست؟ پژوهش حاضر در صدد پاسخگویی به این پرسشها، نقش تعدیلکننده ...
بیشتر
پژوهشهای مربوط به ازدواج نشان میدهد که مبادلات هیجانی زوجین یکی از قویترین پیشبینهای کیفیت و ثبات زندگی زناشویی است. اما در این بین هیجانهای منفی چه نقشی را در تبادلات زناشویی مخرب زنان ایفا میکنند؟ نقش هیجانهای مثبت در کاهش تبادلات زناشویی مخرب زنان چیست؟ پژوهش حاضر در صدد پاسخگویی به این پرسشها، نقش تعدیلکننده هیجان مثبت در رابطه بین هیجان منفی و تبادلات زناشویی مخرب را مورد بررسی قرار داد. صدو بیست و پنج زن متاهل در پژوهش حاضر شرکت کردند. از شرکتکنندگان خواسته شد تا مقیاس هیجانهای منفی (NES)، مقیاس تبادل زناشویی مخرب (DME) و مقیاس هیجانهای مثبت (PES) را تکمیل کنند. نتایج پژوهش نشان داد که بین هیجانهای منفی با تبادلات زناشویی مخرب زنان رابطه مثبت وجود دارد و هیجان مثبت میتواند رابطه بین هیجانهای منفی با تبادلات زناشویی مخرب زنان را تعدیل کند. بر اساس یافتههای این پژوهش میتوان نتیجه گرفت که رابطه مثبت میان هیجانهای منفی و تبادلات زناشویی مخرب، برای زنانی که هیجانهای مثبت کمتری دارند، بیشتر از زنانی است که هیجانهای مثبت بیشتری دارند. نتایج پژوهش حاضر میتواند به درک نقش مهمی که هیجانهای مثبت و منفی در موفقیت ازدواج ایفا میکنند کمک کند و به طراحی مداخلاتی که کارکرد هیجانی زوجین را بهبود میبخشند یاری رساند.
زینب افشاری؛ فرشته موتابی؛ لیلی پناغی
دوره 2، شماره 1 ، آبان 1394، صفحه 59-70
چکیده
یکی از عوامل مهم موثر بر رضایت زناشویی، تجارب اولیه فرد با والدین در دوران کودکی است. این تجارب در شکلگیری دلبستگی و روانسازههای ناسازگار اولیه تاثیر بهسزایی دارند. در این پژوهش نقش واسطهای روانسازههای ناسازگار اولیه در رابطه بین سبکهای دلبستگی و رضایت زناشویی مورد مطالعه قرار گرفت. بهاین منظور 333 نفر (194 زن، 139 ...
بیشتر
یکی از عوامل مهم موثر بر رضایت زناشویی، تجارب اولیه فرد با والدین در دوران کودکی است. این تجارب در شکلگیری دلبستگی و روانسازههای ناسازگار اولیه تاثیر بهسزایی دارند. در این پژوهش نقش واسطهای روانسازههای ناسازگار اولیه در رابطه بین سبکهای دلبستگی و رضایت زناشویی مورد مطالعه قرار گرفت. بهاین منظور 333 نفر (194 زن، 139 مرد) به پرسشنامههای سبک دلبستگی بزرگسالان (AAQ)، روانسازههای یانگ (YSQ) و رضایت زناشویی انریچ (ENRICH) پاسخ دادند. در نتایج بهدست آمده بین سبک دلبستگی اجتنابی با رضایت زناشویی همبستگی معنادار یافت نشد در حالیکه رضایت زناشویی با دلبستگی ایمن همبستگی مثبت معنادار و با دلبستگی دوسوگرا همبستگی منفی معنادار داشت و متغیر روانسازههای ناسازگار اولیه در این ارتباط نقش واسطهای داشت. بر اساس یافتههای این پژوهش میتوان نتیجه گرفت افراد با سبک دلبستگی ایمن احتمالا به این دلیل که برداشت مثبتتری از خود و دیگران دارند و به دلیل روانسازههای ناسازگار کمتر، رفتارهای سازگارانه بیشتری در روابط زناشویی نشان میدهند و در نتیجه رضایت زناشویی بیشتری را تجربه خواهند کرد. در مقابل، افراد با سبک دلبستگی دوسوگرا، دارای تصویری منفی از خود و روانسازههای ناسازگار بیشتری در مورد خود هستند، و به تبع آن رفتارهای ناسازگارانه بیشتری نشان میدهند که رضایت زناشویی کمتر را در پی دارد.
راضیه شیخ الاسلامی؛ سمیه حسن نیا
دوره 2، شماره 1 ، آبان 1394، صفحه 71-82
چکیده
خانواده پایهگذار مهم بخشی از سرنوشت انسان است و در تعیین سبک زندگی آینده، سلامت هیجانی و روانی و عملکرد فرد نقش بزرگی دارد. عواملی چون شخصیت والدین، سلامت روانی و جسمانی آنها، شیوههای تربیتی اعمال شده در داخل خانواده، فرزندان را تحت تاثیر قرار میدهد. پژوهش حاضر، با هدف بررسی نقش واسطهای هوش هیجانی در رابطه بین ...
بیشتر
خانواده پایهگذار مهم بخشی از سرنوشت انسان است و در تعیین سبک زندگی آینده، سلامت هیجانی و روانی و عملکرد فرد نقش بزرگی دارد. عواملی چون شخصیت والدین، سلامت روانی و جسمانی آنها، شیوههای تربیتی اعمال شده در داخل خانواده، فرزندان را تحت تاثیر قرار میدهد. پژوهش حاضر، با هدف بررسی نقش واسطهای هوش هیجانی در رابطه بین ابعاد فراهیجانی والدین یعنی آگاهی و هدایتگری، و تابآوری فرزندان انجام شد. برای این منظور 240 نفر (128 دختر و 112 پسر) از دانشجویان دانشگاههای شهر یاسوج در این پژوهش شرکت کردند. از شرکتکنندگان خواسته شد به مقیاس تاب آوری کانر و دیویدسون (CD-RISC)، مقیاس هوش هیجانی شرینگ (EISSH) و پرسشنامه دیدگاه فراهیجانی سوئین بورن (SMEPS) پاسخ دهند. نتایج نشان داد که مدل مفروض با دادههای این پژوهش برازش مناسبی دارد. مسیر مستقیم هدایتگری به هوش هیجانی، آگاهی به هوش هیجانی، هوش هیجانی به تابآوری و هدایتگری به تابآوری معنادار بودند و همچنین، مسیر غیرمستقیم هدایتگری به تابآوری و آگاهی به تابآوری معنادار بود. مسیر مستقیم آگاهی بر تابآوری معنادار نبود. مدل مطرح شده در پژوهش حاضر نشان داد که ابعاد فراهیجانی والدین با واسطه هوش هیجانی بر تابآوری فرزندان اثر دارد. بر این اساس، آگاهی والدین از ماهیت و انواع هیجانهای فرزندان و هدایت آنان در موقعیتهای تجربه هیجانها، میتواند منجر به تجهیز آنان به توانمندیهای هیجانی و مدیریت هیجان شود و سازگاری فرزندان را در موقعیتهای دشوار بالا ببرد و از این طریق به تابآوری آنان کمک نماید.